٢ سال؟؟؟

امروز مهمترین خبر از زمانِ درخواستم تو ۲۰۱۶ به دستم رسید. application رو نگاه کردند... و قبول نکردن. فرستادن ایالت Missouri تا با N۴۰۰ با هم انجام بشه. بعضی‌ها رو دیدم تو کمتر از ۲-۳ ماه کارشون درست می‌شه. بقیه ۱ سال طول میکشه. وکیل گفت اشتباه کردی. خودم اینطور احساس نمیکنم... آخه من دعا‌ کردم میدونی‌...  "قرار بود" تا آخرِ این ماه درست شه. امروز که روزِ آخرِ این ماه بود خبر به دستم رسید که باز عقب افتاده. چرا احساس می‌کنم که این خبرِ بدی نیست؟ یعنی‌ اگر ۱۰ ماه دیگه بخواد طول بکشه، من می‌تونم دووم بیارم؟ یه کارِ اساسی‌ باید بکنم تو این مدت.  مامان میگفت زنِ اون آقایی که ۷ ماه زندانِ انفرادی بود وقتی‌ به آرامش رسید گفت "راست میگن بعدِ هر سختی راحتی‌ هست." یعنی‌ راحتی‌ من هم میرسه؟ چند وقتِ که متظرم؟ از سپتامبر ۲۰۱۴! یعنی‌ ۲ ماه دیگه می‌شه دقیقا ۳ سال.  چرا کارای من اینقدر طول میکش؟ کجای کارم میلنگه؟ یه زمانی‌ بهم میگفتن روزی به سر... چی‌ شد اون لقب؟ -----  "زمان اینجا بدونِ تو برام مثلِ یه دیواره" - آهنگِ شبیه تو، امیر محمد اکبری ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

احساس می‌کنم یه ذره پوستم کلفت شده. دارم کنار میام با اینکه حالا حالا‌ها موندگارم انگار. یکی‌ بود تو forum میگفت توقعت رو باید خیلی‌ بیاری پایین با این سیستم ایمیگرشن. راست میگفت. از اونی‌ که از رگِ گردن به من نزدیکترِه چیزی نمی‌خوام. فقط درد و دل. و در واقع من آدمی‌ نیستم که همش غر بزنم. گرفتارم که حرفام همه شده شکایت. "مگه خودش نمی‌بینه؟" هر وقت دلش خواست کمک کنه، کمک میکنه.  دختره تارا میگفت که پسرِ نیلو رو دیده گفتِ اصلا شبیه عکسش نیست. بعد این ور دنیا به گوش من رسیده. هممون اشتباه کردیم.  چقدر حرف هست و چقدر حرف نیست. هم زمان هم می‌خوام بالا بیارم این همه حرف رو، هم لال بشم. بحث این نیست که صبر کردن ساخته. من همیشه انتظار کشیدن رو بلد بودم. اما اینکه موقع صبر به طور فعال اذیت بشی‌ یه چیزِ دیگست. موضوع اینکه که دارم زجر میکشم. از اینکه عمرم با یه آدم اشغال داره تلف می‌شه.  امان از روزی که دندونِ لق رو نشد کند و انداخت دور. وقتی‌ مجبور باشی‌ با دردش بسازی و تحمل کنی‌ و لبخند بزنی‌ و وانمود کنی‌ که خوش حالی‌. ولی‌ از درون زجر میکشی از درد دندون. کجاست معالجِ دردِ من؟ و من باز می‌پرسم: پس کی‌ سحر می‌شه؟ ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

٢ سال؟؟؟...

٢ سال؟؟؟...

ای کاش نوشتن کمک میکرد.‌ای کاش از نگرانی هام کم میکرد. احساس می‌کنم از پشت دارم خنجر میخورم. منم می‌خوام برم. منم ساکتم. اما اگر اون بره من می‌بازم. اگر من برم اون نمیبازه. همه چیزش رو هنوز داره. دلم می‌خواد آروم نگران باشم. نمی‌خوام آشوب باشم. نمیخوام قلبم تند تند بزنه. نمی‌خوام بترسم. نمی‌خوام نفس ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

باز هم دارم اشتباه می‌کنم نه؟ می‌خواستم بی‌ حس بشم که شدم. دلِ بابا شکست. 

---

٢ سال؟؟؟...

نمی‌خوام به این فکر کنم که دقیقا چند سال می‌گذره. هیچ فرقی‌ هم نمی‌کنه در واقع. هنوز تو زندگیم هست. و این مجازاتِ همون اشتباهِ . نمیدونم چرا مثلِ آدم نمی‌شه بشینم این کتاب رو تموم کنم. اینقدر عقب افتادم که انگار اصلا دیگه خیالم هم نیست. ۲۸-۲۹ سال. یادت میاد همین موقع ۱۰ سالِ پیش رو؟ چقدر طولانی‌ گذش ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

امروز بازم دیر از خواب بیدار شدم. ورزش رو گذشتم واسه بعد ماه رمضون. این عقب گرد اصلا حس خوبی‌ نیست.  دوستم میگفت: این حال فقط با productive بودن درست می‌شه. راست میگفت.  وقت گرفتم برای آزمایش خون. باید برم ببینم این chronic fatigue جریانش چیه.  داشتم فیلم "زیرِ پایِ مادر" رو میدیدم. قسمتِ ۲. بهزاد ف ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

بیدار کن منو از این خوابِ غفلت. می‌خوام آگاه باشم. می‌خوام بزرگ بشم. از کم عمق بودن بدم میاد. می‌خوام به هوش باشم. دکتر سروش میگفت رابطمون با تو مثلِ مدیریت یک دبستان میمونه. منِ دبستانی از توِ مدیر هر چیزی رو نمیتونم بخوام. تا این حد رو میفهمم. درخواستِ من اینِ که مطمئنم کنی‌ که صلاحِ من رو می‌خوای ٢ سال؟؟؟...ادامه مطلب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

٢ سال؟؟؟...